پارساپارسا، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه سن داره

نی نی خوشگله

تولد چهارسالگی پارساطلا مبارک

امروز خورشید شادمانه‏ ترین طلوعش را خواهد کرد و دنیا رنگ دیگریخواهد گرفت قلبها به مناسبت آمدنت خوشامد خواهند گفت    و زبانما قاصر است از شکر نعمت تولد و حس بودن تو درروز تولدت سر بر زمین سائیده و از درگاه حضرت حق نهایت سپاس خود را بجا آورده وبرایت سالهای سال عمر با عزت و برکت و موفقیت خواستاریم . فرشته آسمانی سالروز زمینی شدنت مبارک . . . کارت تولد پارساطلا عکسهای تولد پارساطلا با تم قطار و انگری برد که ۳۰ فروردین برگزار گردید ...
29 13

روز مادر و روز زن مبارک

مالکیت آسمان را به نام کسانینوشته اند که دلی آسمانی دارند روز مادر یعنی به تعداد همه روزهایگذشته تو صبوری روز مادر یعنی به تعداد همه روزهایآینده تو دلواپسی روز مادر یعنی به تعداد آرامش همهخوابهای کودکانه تو بیداری روز مادر یعنی بهانه بوسیدن خستگیدست هایی که عمری به پای بالیدن تو چروک شد روز مادر یعنی بهانه در آغوش کشیدنزنی که نواشگر همه سال های دلتنگی تو بود روز مادر یعنی باز هم بهانه آغوش مادرگرفتن ......................... 11 اردیبهشت تولد حضرت فاطمه (س) و روز مادر به همه مامانهای مهربونمخصوصاً مامان خودم که واقعاً هم برای ما و هم برای نوه ها مخصوصاًپارساطلا مامان نمونه ای بود را تبریک عرض می کنم امیدوارم خدا اجرشون بده و سایهآ...
11 13

چهار سال و یک ماهگی پارساطلا , 49 ماهگی

گاهی وقت ها باید حواست را جمع کنی تا بعدها , روزی , روزگاری , حسرت از دست رفتنِ لحظه هایی را نخوری که می توانستی امروز داشته باشی ... روزها در حال گذر هستند و ما نظاره گر آن وقتی بهش فکر می کنم دلم می گیره   پارسا با زحمات بسیار زیاد مامانم بعد از حدود ۱۵ روز که با مامان رفت مهد بالاخره بدون حضور ما موند و صبح می برم می رسونمش و می یام سر کار مستقل شدن پارسا برام خیلی خوبه روز اول مهد به من و مامان چسبیده بود و می گفت بریم ولی حالا اصلا نگام نمی کنه خداحافظی می کنه و می ره البته مدیر مهدشون خیلی خیلی خوبه واقعا جا داره ازش تقدیر بشه هم مدیر هم سمیراجون مربی و هم مامانم  که همکاری خوبشون باعث شد پارسا عاش...
29 13

پارساطلای مستقل

من هنوز بعد از چهارسال و یک ماه اتاق خواب پارسا را جدا نکرده بودم البته راستش خودم بیشتر وابسته ام و همیشه بااینکه بابارضا اصرار داشت ولی یه جورایی انجام نمی دادم تا اینکه در این مدت که به خونه جدید اومدیم و  پارساطلا صاحب یک اتاق بزرگتر شد و به عبارت دیگه اتاقی که مخصوص خودش شد و چون ۳ اتاق خواب داریم  کتابخانه و کامپیوتر هم در اتاق کار رفت و پسرم خودش دکوراسیون اتاقش را چید و سقف را پر از ماه و ستاره کرد و همش عاشق اینه که شب چراغ خاموش بشه و ستاره ها روشن بشه خلاصه اینکه یک شب با هم خوابیدیم که وسط شب بردمش تو اتاق خودمون و لی دیشب کلی اصرار که برم تو اتاق خودم بخوام اولش با بابارضا و بعد با من روی تختش خوابیدیم که خوابش برد و من رفتم اتا...
7 13

پارساطلا و انتخابات

امسال پارسا هم شور انتخاباتی پیدا کرده بود از بس که شهر شلوغ بود و همه تو شهر مشغول تبلیغات به خصوص شورا بودند پارسا هم می گفت من به مسیحا رای می دم و مسیحا به من دیروز داشتیم می رفتیم دیدیم خیابان را بسته اند رضا می گه وای خیابون بسته شده پارسا می گه خوب انتخاباته دیگه یک عکس روی کاغذ کشیده می گه این مسیحاست من به اون رای می دم و عکس را از شیشه ماشین اورده بیرون و می گه رای ما مسیحا مسیحا مسیحا رای ما مسیحا ازش عکس می خوام بگیرم  می گه بگو اینجا خونمونه پارسا می خواد بره رای بده و همه چی درهمه ...
25 13

50 ماهگی پارساطلا

می گم شام چی درست کنم پارسا می گه لازمیا یعنی لازانیا رادیو روشنه و دیدم داره می گه مامان آینده ترقه می زنن گوش دادم دیدم  رادیو می گه در اینده ترقی می کنیم داریم از خیابون رد می شیم و دیدم دستش را سمت خونه دوستم اشاره می کنه می گه زنگ بزن بهش بگم من لب خونه شمام به من می گه مامان بخورید و بیاشامید ولی اصرار نکنید هر وقت ناراحت بشم سریع می یاد می گه چرا مامان عصبانی هستی بخند کی تو را اذیت کرده نمی دونم چرا نمی شه تو  پرشین بلاگ نظر گذاشت دوستان ببخشید می خونمتون ولی نمی تونم نظر بزارم ...
30 13

52 ماهگی پارساطلا و تعطیلات

تعطیلات تابستان برای ما به پایان رسید البتهتقریبا چون دیگه من باید دائم برم سرکار و پارسا هم دائم مهد کودک البته پارسا  یک کمتنبل شده و باید به سختی بیدارش کنم و به زور ببرمش امروز 29 مردادماه مصادف با 52 ماهگی گلپسرم هستانقدر شیرین کاری داره که واقعا بعضی را یادم می ره ثبت کنم گاهی اوقات خیلی عاقلمی شه و گاهی هم خیلی شیطون واقعا یک وقتهایی درمونده می شم که باید چیکار کنمالبته پارسا بیشتر از بابارضا حساب می بره و گاهی من را اذیت می کنه و حرف گوش نمیده تعطیلات امسال را می شه گفت ماه رمضان که واقعا ماه سختی بود به خاطر گرمای هوا و طولانی بودن مدت زمان روزه داری. پارسا اواخر تیر ماه بود که مریض شد و تمام دهان و گلوش...
29 13

سفر نامه اردبیل

ماه مرداد که با سرعت سپری شد و وارد شهریور ماه شدیم که همیشه یاداور مسافرت های پایانی تابستان و خرید برای ماه مهر است . پنجشنبه عروسی یکی از همکاران بود که خوب بود و جمعه صبح با خانواده به سمت رشت حرکت کردیم حدود ۵ صبح حرکت کردیم بین راه برای صبحانه توقف کردیم و رودبار هم برای خوردن زیتون و حدود ساعت ۱۱ رسیدیم رشت و قرار گذاشتیم خانواده صباخانم اینا هم اومدن و همگی ناهار را در جنگل زیبایی در ۵ کیلومتری رشت خوردیم که مامانم ته چین خوشمزه ای درست کرده بود جای همه خالی  و بعد از ناهار و استراحت به انزلی و منطقه ازاد رفتیم و شب را در خانه صباخانم اینا بودیم . صبح ساعت حدود ۷ حرکت کردیم به سمت جاده زیبای اسالم به خلخال واقعا زیبا بود به وسط جاده ک...
17 13