سالگرد عروسیمون مبارکککککککککککککککککک
سوم دی ماه هشتمین سالگرد عروسی من و رضا بود صبح به پارسا گفتم و زنگ زد به باباش و گفت سال ازدواجت مبارک بعد که یادش می رفت می گفت سال تولدت مبارک می گم پارسا تو کجا بودی عروسی ما ؟می گه من و مسیحا داشتیم چیپس می خوردیمبعضی وقتها هم می گه چرا من و نبردی من و کجا گذاشتی خلاصه دیشب همش می امد من و باباش را می بوسید و تو گوشمون می گفت ازدواج و تلبدت (تولد) مبارک بچم کیک هم خریده بود و رفتیم خونه عزیزش دستش درد نکنه
تازگیها می ره یه چیزی مثل میکروفون برمی داره می گه دارم قران می خونم وبا صوت شروع به خوندن قران می کنه بهش می گم صددانه یاقوت را هم بخون می گه الان نمی شه دارم قران می خونم
خدایا شکرت به خاطر داشتن پسرم پارسا به خاطر همسر مهربانم و به خاطر خانواده ام و به خاطر همه نعمتهایی که به ما دادی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی