چهار سال و یک ماهگی پارساطلا , 49 ماهگی
گاهی وقت ها باید حواست را جمع کنی تا بعدها , روزی , روزگاری ,
روزها در حال گذر هستند و ما نظاره گر آن وقتی بهش فکر می کنم دلم می گیره پارسا با زحمات بسیار زیاد مامانم بعد از حدود ۱۵ روز که با مامان رفت مهد بالاخره بدون حضور ما موند و صبح می برم می رسونمش و می یام سر کار مستقل شدن پارسا برام خیلی خوبه روز اول مهد به من و مامان چسبیده بود و می گفت بریم ولی حالا اصلا نگام نمی کنه خداحافظی می کنه و می ره البته مدیر مهدشون خیلی خیلی خوبه واقعا جا داره ازش تقدیر بشه هم مدیر هم سمیراجون مربی و هم مامانم که همکاری خوبشون باعث شد پارسا عاشق مهد بشه.
هفته قبل رفتیم کاروانسرا و قصر بهرام بسیار زیبا بود و شب کویر را تجربه نمودیم
راستی جشن پیش دبستانی ایناز جونم روز ۲۵ اردیبهشت بود که خیلی خوش گذشت
دو روز مهم در زندگی شما وجود دارد روزی که به دنیا می آییدو روزی که بفهمید چرا...
به یکجایی از زندگی که رسیدی، می فهمی:
مهم نیست که چه اندازه می بخشیم بلکه مهم این است که در بخشایش ما چه مقدار عشق وجود دارد
این روزها دلم از همه بیشتر برای خودم تنگ می شود...
برای خودی که هنوز رویا می پروراند...
برای خودی که خسته است اما دوام می آورد...
این روزها دلم بیشتر برای دلم می سوزد...
برای همه خستگی هایش...