پارساطلای مستقل
من هنوز بعد از چهارسال و یک ماه اتاق خواب پارسا را جدا نکرده بودم البته راستش خودم بیشتر وابسته ام و همیشه بااینکه بابارضا اصرار داشت ولی یه جورایی انجام نمی دادم تا اینکه در این مدت که به خونه جدید اومدیم و پارساطلا صاحب یک اتاق بزرگتر شد و به عبارت دیگه اتاقی که مخصوص خودش شد و چون ۳ اتاق خواب داریم کتابخانه و کامپیوتر هم در اتاق کار رفت و پسرم خودش دکوراسیون اتاقش را چید و سقف را پر از ماه و ستاره کرد و همش عاشق اینه که شب چراغ خاموش بشه و ستاره ها روشن بشه خلاصه اینکه یک شب با هم خوابیدیم که وسط شب بردمش تو اتاق خودمون و لی دیشب کلی اصرار که برم تو اتاق خودم بخوام اولش با بابارضا و بعد با من روی تختش خوابیدیم که خوابش برد و من رفتم اتاق خودم و صبح با این صدا من را بیدار کرد که مامان من و تنها گذاشتی بهش گفتم پارسا از تخت نیفتادی؟ گفت چرا دوباره اومدم خوابیدم
جشن پایان پیش دبستانی ایناز جونم
پارسا و مرصاد همسایه جدید در حال رنگ امیزی با رنگ انگشتی
پارساطلا بعد از حمام (البته به قول همه مامان سهیلا کوچک می شود)