پارساپارسا، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 1 روز سن داره

نی نی خوشگله

28 ماهگی و رویدادهایش

1390/9/20 14:49
نویسنده : مامان پارسا
256 بازدید
اشتراک گذاری
پارسای عزیزم ۲۸ ماهگی را سپری کرد و وارد بیست و نهمین ماه از زندگی قشنگش شد پسرم دیگه کاملا مستقل شده خیلی از مواقع خودش بازی می کنه قوه تخیل خیلی خوشگلی داره ولی متاسفانه نمی شه از این کارهای قشنگش فیلم گرفت اجازه نمی ده عاشق بازی با حیوانات و ماشین ها هستش و همچنین عاشق کتاب خواندن چند روز پیش داشت بازی می کرد یک دفعه اومد بغلم کرد و گفت مامان دوستت دارم که واقعا خوشحالم کرد ....  این ماه به خاطر ماه مبارک رمضان تعطیل بودم و در خدمت پارسا طلا  هر روز پارسا می پرسید مامان اداره نمی ری ؟ می گفتم امروز نه چند روز دیگه ؟ می گفت نه نرو دیگه ؟ گفتم اون وقت دیگه پول نداریم ها ... می گفت باشه برو برام موتور بخر................

این مدت پسرم خیلی وابسته شد هر وقت چیزی می خواست باباش براش بخره می گفت مامان به بابا اس مس (اس ام اس) بدم برام خوراکی بخره مخصوصا شکلات و بستنی

وقتی غذا می خوره و با قاشق غذا می دم می گه صبر کن اولی را قورت بدم بد چقدر تند تند غذا می دی........  به هر کی زنگ می زنه می گه زود بیا من منترظم(منتظرم) چرا نیامدی ....... چیزی را می خواد ببنده می گه مامان این رو بندم یعنی بستم.............

شیرین زبونی های پارسا

پارسا به ما می گه بگو بادبزن ................ جواب می ده ......... یه بستنی گاز بزن

یک ............... بو تو کیک   خاک انداز ....... بشکن و بالا بنداز           

درخت ................. برو بالای درخت و بقیه کلمات رو هم می گه و از خودش کلمات اضافه می کنه خیلی

 قشنگ که همه از خنده غش می کنند

۲ تا سوره قران ناس و توحید را هم بلده می خونه .. دامنه لغات انگلیسی هم خیلی وسیع شده و اشیا و حیوانات را با نام انگلیسی صدا می کنه

پسرم خیلی قشنگ داستان و شعر می خونه که قبل از اینکه خودش بخوابه ما رو می خوابونه جمله کلیدی پارسا موقع خواب اینه که می گه ... خوابم می یاد (با کسره) منم می گم خوب بخواب ..... پارسا می گه تو نمی زاری که

سه اتفاق بد براش افتاد که خدا رو شکر به خیر گذشت اولی دستش خورد به پلوپز و سوخت برای همه تعریف می کرد و می گفت خاله برام کماد(پماد) زده  ... دومی در هنگام بازی با سماور و دیگ و قابلمه های مسی که برای بچگی خودم بود پاش رو گذاشت روی سماور و بین دو تا انگشت پاش برید چون دلم نیامد براش بخیه بزنیم دو بار متورم شد و سفالکسیم خورد  و خدا رو شکر خوب شد  و سومی هم پسرم خودش خواست تاب سوار بشه که  به قول خودش ملق زد و سرش کمی شکست .. اینم از بچه داری من  که واقعا پیش مامانم  امن تره ........

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)