پارساپارسا، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه سن داره

نی نی خوشگله

31 ماهگی پارساطلا

1390/9/20 14:49
نویسنده : مامان پارسا
243 بازدید
اشتراک گذاری

اتفاقات قشنگ این ماه

اول از همه اینکه آبان 90 هم مثل برق و باد گذشت خدا رو شکر پارسا روز به روز بزرگ می شه و ما از  بزرگ شدنش لذت می برم و بعضی وقتا هم دلم می گیره که نیستم و هر لحظه بزرگ شدنش رو ببینم و یک کم هم از اینکه داریم پیر می شیم و غرق در زندگی شدیم خلاصه اینکه زندگی با همه بدی ها و خوبیها سختی ها و خوشی ها می گذره

 

پارسا ی ما هر روز شیرین زبان تر می شود مثلا می خواد بگه بسته شده می گه بنده شده چند روز پیش صدای تق تق می آمد یک دفعه گفت بیا مامانی رو بخور می گم به کی گفتی می گه به آقای تکش یعنی چکش

من و بغل می کنه می گه عاشقتم دوستت دارم می گم من بیشتر می گه نه من بیشتر نه دوتایی بیشتر

عاشق کرفسه خیلی دوست داره تو سوپ همه را جدا می کنه و همچنین لبو هم خیلی دوست داره

عاشق تاتر تمام تمرینها و اجراهای بابارضا ما حضور داشتیم و وقتی هم برمی گشتیم خونه با تنبک شروع می کرد به ایفای نقش بازیگران البته ما جشنواره بابابارضا نرفتیم چون رشت سرد بود و ترسیدم پارسا سرما بخوره یک شب هم خونه دوتایی خوابییم بهش گفتم من می ترسم تنهاییم می گه من پیشتم نترس من مظابتم(مواظبم)

هر وقت کت و شلوارش را می پوشونم می گه من داماد شدم بریم پیش عروس(البته قصد ازدواج ندارهههههههههه)

می گه مامان می شه تلبدم(تولد) شان شیپ بشم برام باربی هم بخر نمی دونم چرا عاشق اسباب بازی های دخترونه شده بعضی وقتها هم می گه برم ببینم دخترا کجان بازی می کنن

وقتی صبحانه بهش می دم می گه بگو بفرمایید

از حمام می اد بیرون کلاه یا روسری سرش می کنم می گه بازش کنم قلبم گرفت

می گم این و بده به من برای تو بده می گه ماماننننننن خوایش(خواهش) می کنم

می خواد چیزی را بچسبونه می گه بده به من بتسبونم

با باباش قایم موشک بازی می کنه بابارضا رو پیدا نمی کنه می گه مامان بابا دوباره جدی گم شده

می ره دستشویی می خواد بگه آب رو ببند می گه خاموش کن

شبها هم موقع خواب می گه حالا جیش مسواک بوس و خواب

پارسا عاشق اینه که من بشینم و ارایشم کنم می گه این سشواره صداش رو در می یاره و با شونه موهام رو شونه می کنه

عاشق کارتون رنگو و دسپرو و هر روز می بینه البته سریال عشق ممنوع را هم می بینه یکبار بهش گفتم اگه اروم بمونی تا من فیلم رو ببینم می برمت حموم حالا هر وقت این فیلم شروع می شه می گه بریم حموم تا پیام بازرگانی پخش می شه می گه تموم شد بریم حموم رنگ انگشتی




این ماه ما مزاحم خانواده محترم ترنم خانوم هم شدیم البته اول رفتیم پیش روفیا کرج و بعد اومدیم پیش ترنم جون و بچه ها از دیدن هم کلی ذوق زده شدند و بازم ممنون از زحمات مامان و بابای محترم ترنم جون که به ما خیلی خوش گذشت

 

 

 


 
پارسا و ترنم و عاقبت رختخوابها

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)