پارساپارسا، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 1 روز سن داره

نی نی خوشگله

سال 91 مبارکککککککککک

بالاخره سال ۹۰ هم با همه خوبی ها و بدی ها تمام شد و سال جدید آغاز شد امیووارم امسال خیلی بهتر و پربرکت تر از سال بل باشه و سالی سرشار از سلامتی و موفقیت را پشت سر بگذاریم نوروز امسال خیلی خوب بود تفاوت یکسال بزرگ شدن پارسا هم در مورد سفره هفت سین و هم در مسافرت کالا مشهود بود عاشق ماهی شده بود از خونه می رفتیم بیرون و برمی گشتیم سریع می رفت می گفت سلام ماهی دیدی زود امدم تنها نموندی و باهاش صحبت می کرد .... درمورد سفره هفت سین هم خیلی سوال کرد و جواب ها را شنید هر جا می رفت اول سفره را نگاه می کرد گاهی هم اسم سنجد را یادش می فت و می گفت اون لوبیا چی بود؟ روز ۱۳ به در هم که سفره را جمع کرد با ناراحتی گفت جمع نکن بزار باشه گفتم امروز ۱۳ به در...
17 ارديبهشت 1391

روز مادر مبارکککککککککک

روز مادر مبارککککککککککککککککککککککککککککککککککک زیبایی زندگی این است که: ندانی و دعایت کنند، نشنوی و صدایت کنند، متوجه نباشی و دوستت داشته باشند.... روز همه مامانای مهربون مخصوصاً مامان خودم و مامانای گل نی نی های فروردین ۸۸ مبارک ****خدایا ممنونم که وجود باارزش پارسا باعث این شد که منم مادر باشم ***** بالاخره ماشینمون رو فروختیم و ثبت نام کردیم و حالا یک ماه باید بدون ماشین باشیم ۲۹ اردیبهشت ساعت ۹ شب بود که رضا امد خونه و پارسا بهش گفت بابا صدا (بابا رضا)ماشینمون رو فروش کردی؟؟؟؟؟؟؟/ باباش گفت اره پسرم ...پارسا گفت پس می خوایم ددیست و هپت(۲۰۷) بخریم ..... حالا به هر کی می رسه می گه ماشینمون رو فروشیدیم ددیست و ه...
20 آذر 1390

26 ماهگی گل پسرم

مهمترین رویدادهای این ماه سوم خرداد روز مادر و 26 خرداد روز پدر بود که این دو روز بسیار مهم و عزیز را به همه پدر و مادرها مخصوصاً پدر و مادر خودم که هم برای من پدر و مادری کردند هم برای پارسا تبریک می گویم و  دعا می کنم که خدا سایه همه پدر و مادرها را روی سر ما بچه ها نگهدارد و همیشه سالم باشند .... آمین..................در اینجا جا دارد به خانواده پدری ام و خانواده عموی عزیزم تسلیت بگم که امسال بدترین روز پدر و مادر را داشتند........مادربزرگم و عموی عزیزم کاش بدانید نبودنتان و تا ابد ندیدنتان دلیلی نیست برای از یاد بردنتان ...روحشان شاد       شیرین کاری های پارساطلا موقع خواب که می شه می گه من برات قصه بگم و همه قصه ها رو خوب بلده و با...
20 آذر 1390

موفقیت بابارضا و خبرهای خوب

پایان نامه بابا رضا در جشنواره ابوریحان به عنوان پژوهش برتر معرفی و انتخاب شد و روز 14 تیر ماه مراسم تقدیر و تشکر برگزار گردید و قولهای زیادی دادند که امیدوارم یکی از انها که دکترای بدون کنکور بود به واقعیت بپیوندد ..من و پارسا هم بهش تبریک می گیم ... بابارضا جون امیدواریم همیشه موفق باشی 7 تیرماه امتحانات دوره فوق لیسانس من هم تموم شد و یه نفسی کشیدیم تا بریم سراغ پایان نامه دیگه اونقدر درس خونده بودم که وقتی پارسا رو صدا می کردم می گفت من درس دارم نمی یام الهی بمیرم برای بچم که خیلی بهش سخت گذشت ولی تموم شد راستی بالاخر ددیست و هفت را 8 تیرماه تحویل گرفتیم و ببعی کشتیم ( که در اینجا جا داره از بابای عزیزم به خاطر زحمتی که ک...
20 آذر 1390

27 ماهگی

این ماه هم مثل همه ماهها گذشت و اتفاقات زیادی را در این ماه پشت سر گذاشتیم جمعه ۲۴ تیر ماه که قرار نی نی سایتی داشتیم و ظهر هم با بابایی و مامانی رفتیم رستوران هتل پردیس و خیلی خوش گذشت و بعد هم امامزاده صالح که ما اولین بارمون بود رفتیم و فضای روحانی بسیار زیبایی داشت و ساعت ۶ هم با بچه های کلوب پارک مادران بودیم دیانا خوشگله ـ ترنم ناز ـ آترین عسل  ـ ستیای جیگر و آمتیس عزیز و  پسر من که از دیدن هم کلی شاد شدند و با هم بازی کردند                    ۲۸ تیر هم یه روز غم انگیز بود اولین سالگرد عمو و مادربزرگ عزیزم بود که هنوز هم همه ما در بهت و ناباوری هستیم ....روحشون شاددددددددددددددددددددددددددددددددددد  خوش آنکه تو بازآ...
20 آذر 1390

سفر به رامسر

۴ مرداد برای چهارمین بار موهای پارسا را کوتاه کردیم واین دفعه به همراه مسیحا و خاله سمیه رفتیم ارایشگاه زنانه و موهای پسرم قارچی کوتاه شد.     ۵ مرداد به همراه مامانی و بابایی رفتیم رامسر رفت را از جاده چالوس رفتیم  کندوان اش خوردیم خیلی خوشمزه بود جای همه خالی و شب هم رسیدیم چابکسر ولی خیلی خسته کننده بود جاده ساعت ۲ رسیدیم خونه یکی از دوستان عزیزمون که خیلی زحمت کشیدند و یه طبقه از خونشون رو در اختیار ما گذاشتند شب استراحت کردیم و فردا صبح رفتیم تله کابین رامسر که بسیار قشنگ بود بعد از اون هم رفتیم کنار دریا و پارسا کلی بازی کرد شب هم که عروسی بودیم و خیلی خوش گذشت پارسا کلی رقصید مخصوصا از رقص قاسم ابادی خوشش اومد (قابل توجه مامان ...
20 آذر 1390

28 ماهگی و رویدادهایش

پارسای عزیزم ۲۸ ماهگی را سپری کرد و وارد بیست و نهمین ماه از زندگی قشنگش شد پسرم دیگه کاملا مستقل شده خیلی از مواقع خودش بازی می کنه قوه تخیل خیلی خوشگلی داره ولی متاسفانه نمی شه از این کارهای قشنگش فیلم گرفت اجازه نمی ده عاشق بازی با حیوانات و ماشین ها هستش و همچنین عاشق کتاب خواندن چند روز پیش داشت بازی می کرد یک دفعه اومد بغلم کرد و گفت مامان دوستت دارم که واقعا خوشحالم کرد ....  این ماه به خاطر ماه مبارک رمضان تعطیل بودم و در خدمت پارسا طلا  هر روز پارسا می پرسید مامان اداره نمی ری ؟ می گفتم امروز نه چند روز دیگه ؟ می گفت نه نرو دیگه ؟ گفتم اون وقت دیگه پول نداریم ها ... می گفت باشه برو برام موتور بخر................ این مدت پسرم خیلی ...
20 آذر 1390