پارساپارسا، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 1 روز سن داره

نی نی خوشگله

سه سال و دو ماهگی

تعطیلات رفتیم رشت پیش صبا خانوم و خانواده محترمش و خیلی خوش گذشت پارسا هرجا اسم صبا یادش می رفت بهش می گفت ترنم ......... البته به صبا هم می گفته صبا خانوم این جیپ خوشگل متعلق به بابابزرگ صباخانم هستش که با ان رفتیم ییلاق بسیار زیبای انها عروسک فروشی در بالاترین نقطه لاهیجان(تله کابین لاهیجان)   پارسا می گه مامان کربهبند برام می خری منظورش کمربنده می گم پارسا چه ماشین قشنگی برام می خری می گه صبر کن 207 را بفروخیم بعد می خرم تلویزیون تبلیغ نوشابه می کنه می گه طعمی واقعی به من می گه اگه خوب باشی  طعمی واقعی برات بخرم می گه مامان می زاری پاربهنه برم گفتم چی گفتم پاربهنه دیگه دمپایی نپوشم تازه فهمیدم می گه ...
11 تير 1391

سالگرد عروسیمون مبارکککککککککککککککککک

سوم دی ماه هشتمین سالگرد عروسی من و رضا بود صبح به پارسا گفتم و زنگ زد به باباش و گفت سال ازدواجت مبارک بعد که یادش می رفت می گفت سال تولدت مبارک می گم پارسا تو کجا بودی عروسی ما ؟می گه من و مسیحا داشتیم چیپس می خوردیم بعضی وقتها هم می گه چرا من و نبردی من و کجا گذاشتی خلاصه دیشب همش می امد من و باباش را می بوسید و تو گوشمون می گفت ازدواج و تلبدت (تولد) مبارک بچم کیک هم خریده بود و رفتیم خونه عزیزش دستش درد نکنه تازگیها می ره یه چیزی مثل میکروفون برمی داره می گه دارم قران می خونم وبا صوت شروع به خوندن قران می کنه  بهش می گم صددانه یاقوت را هم بخون  می گه الان نمی شه دارم قران می خونم خدایا شکرت به خاطر داشتن پسرم پارسا به خاطر همسر مهر...
17 ارديبهشت 1391

*****ورود به مهد کودک به مدت 5 ساعت*****

چند وقتی بود قرار گذاشتیم تو محیط کارمون یه مهد بزنیم تا هم بچه ها پیشمون باشن و هم من می خواستم یک کم مامانم  را راحت کنم البته مامان و بابام اصلا راضی نبودند .بالاخره امروز این مهد را افتتاح کردیم و پسرم اولین روز مهد را تجربه کرد صبح خیلی بد نبود ولی خیلی زود از خواب بیدار شد اول گفت بریم مهد بعدش هم گفت بریم خونمون که با هم امدیم سر کار که  پارسا محیط اینجا  را می شناخت و می دونست من اینجا کار می کنم اولش گفت بریم اتاقت پیش تو ولی یک کم پیشش موندم تا با بچه ها گرم شد البته دو تا دخترن و یک پسر (که قصد ازدواج نداره هههههه) ولی خودم خیلی دلم گرفت نمی دونم چرا ........ می دونم اون راحتی که پیش مامانم بود رو نداره ولی برای شروع استقلال خوبه ....
17 ارديبهشت 1391

دو سال و نه ماه و پانزده روزگی پارساطلا

دو سال و نه ماه و پانزده روز از بهترین روز زندگیمون می گذرد و هر روز زندگیمون با وجود این هدیه الهی خداوند شیرین تر می شود شیرینکاری ها خیلی زیاده که خیلی وقتها فراموش می کنم بنویسم در ماه گذشته ما رفتیم کرج و با روفیا خانم پارک رفتیم خیلی خوب بود و به قول پارسا خاله زهرا و عمو حمید دستتون درد نکنه 28 دی ماه هم به مشهد رفتیم که واقعا عالی بود و به پارسا خیلی خوش گذشت عاشق دسته های عزاداری بود ولی وقتی بهش نزدیک می شدند می ترسید می گفت من و بغل کن مامانم اینا هم مشهد بودند البته هتل هامون یکی نبود ولی دو روز اخر امدند هتل ما مشهد خیلی شلوغ بود خیلی خیلی ولی واقعا شور خاصی داشت تو روزهای شهادت امیدوارم امام رضا همه را حاجت روا کند حاجت ما را ...
17 ارديبهشت 1391

سال نو پیشاپیش مبارک

enter> پیشاپیش سال ۹۱ مبارکککککککککککککک اینم تقویم سال ۹۱ پارسا طلا سلام به همه مهربونهایی که وبلاگ ما را می بینند امسال هم با همه خوبی و بدی تموم داره می شه و سال جدید در راه است امیدوارم سال پر خیر و برکتی برای همه باشه و این روزهای اخر سال هم با موفقیت به پایان برسه به امید شروع سالی پر از خیر و خوشی و برکت و موفقیت یک ماه و ۴ روز به روز تولد پسرم مانده یکی از بهترین روزهای عمرم     ...
17 ارديبهشت 1391