پارساپارسا، تا این لحظه: 15 سال و 18 روز سن داره

نی نی خوشگله

6 روز مانده به نوروز 92 و 34 روز مانده به تولد پارسای عزیزم

اگر چه یادمان می رود که عشق تنها دلیل زندگی است اما خدا را شکر که نوروز هر سال این فکر را به یادمان می اورد پس نوروزتان پیشاپیش مبارک دیگه چیزی نمونده به آغاز سال ۱۳۹۲ من عاشق فروردین هستم هم به خاطر نوروز و هم به خاطر تولد پارسای عزیزم امیدورام سال ۹۱ با موفقیت پشت سر گذاشته شود و همه عزیزان سالی سرشار از موفقیت و برکت را شروع کنند ..........آمین یا رب العالمین امیدوارم تعطیلات به همه خوش بگذره ...
26 فروردين 1392

نوروز 92 مبارک

سال جدید را به همه عزیزان تبریک می گویم و امیدوارم سالی سرشار از موفقیت و شادی داشته باشید امسال نوروز ۹۲ را در خانه جدید و به قول پارسا حیاط دار  شروع کردیم  خدا رو شکر که همیشه خدا همراهمون هست بعد از تحویل سال خونه بزرگترها و فامیل رفتیم امسال نوروز برای پارسا جذابیت زیادی داشت چیدن سفره هفت سین و ماهی قرمز که همش سر می زد و می گفت مامان مواظب باش ماهی گرسنه نمونه و نمیره ابتدای سال هم با ورود پسرم سبزه به دست بود که خونه ما را پربرکت کرد و با قدمهای کوچیکش برکت آورد پارسا هر چی عیدی عیدی می گرفت دوست داشت با همه تقسیم کنه و به همه عیدی بده  بعضی جاها هم می گفت چرا عیدی نمی دن  خونه عمه بابا جالب بود که رفت و گفت عمه لباس هام را ببین...
26 فروردين 1392

تولد کوچولوهای فروردین 88 در هپی هوس

روز ۲۲ فروردین با تشکر از فرشته جون مامان دیانا یک تولد بسیار زیبا در هپی هوس به مناسبت ۴ سالگی بچه ها برگزار گردید که بسیار زیاد خوش گذشت و جای عزیزانی که نتونستند شرکت کنند بسیار خالی بود. انشالله قصد دارم تولد پسرم را ۳۰ فروردین برگزار کنم با یک تم بسیار زیبا      روز بعد تولد و پارک نهج البلاغه ...
26 فروردين 1392

حکایت روزهایی که از سه سالگی می گذرد

با سلام خدمت همه دوستان خوب و مهربونم روزها در حال سپری شدنه و خدا رو شکر که تولد پارسا هم به خوبی برگزار شد در چند هفته ای که گذشت ۱۳ اردیبهشت عروسی عمه لیلا بود که خیلی خوش گذشت و در اینجا به عمه لیلا و عمو مهرداد تبریک می گیم با ارزوی خوشبختی برای آنها روفیا اینا هم عروسی امدند و پیش ما موندند خیلی خوش گذشت هفته بعدی هم ما مهمون ترنم خوشگله اینا بودیم و با هم به غار رودافشان رفتیم که بسیاررررررررررررررررررررررر زیاد خوش گذشت و از دست این دو وروجک خیلی خندیدیم مکالماتی که بین این دو تا بود بسیار جالب بود   ترنم دوید و با چوب خورد زمین پارسا بهش می گفت من که بهت گفتم چوب را بده به بابات گوش نکردی پارسا گریه می کرد ترنم بهش می گه...
11 تير 1391

سه سال و دو ماهگی

تعطیلات رفتیم رشت پیش صبا خانوم و خانواده محترمش و خیلی خوش گذشت پارسا هرجا اسم صبا یادش می رفت بهش می گفت ترنم ......... البته به صبا هم می گفته صبا خانوم این جیپ خوشگل متعلق به بابابزرگ صباخانم هستش که با ان رفتیم ییلاق بسیار زیبای انها عروسک فروشی در بالاترین نقطه لاهیجان(تله کابین لاهیجان)   پارسا می گه مامان کربهبند برام می خری منظورش کمربنده می گم پارسا چه ماشین قشنگی برام می خری می گه صبر کن 207 را بفروخیم بعد می خرم تلویزیون تبلیغ نوشابه می کنه می گه طعمی واقعی به من می گه اگه خوب باشی  طعمی واقعی برات بخرم می گه مامان می زاری پاربهنه برم گفتم چی گفتم پاربهنه دیگه دمپایی نپوشم تازه فهمیدم می گه ...
11 تير 1391